هنر و مینیمالیسم
هنر به ندرت در فضای خالی از تئوری مطرح میشود و رشد میکند. مینیمال آرت، همچون هنر اصیلی فرزند زمانه خودش بود و مانند پاپ آرت، آگاهانه یا ناآگاهانه واقعیت جامعهی آمریکایی دهه 1960 را بازتاب میداد، جامعهای که دگرگونی تند و رادیکالی را از سر میگذرانید.
دههی 1950، دههای که مشخصهی آن جنگ سرد، فعالیت گروههای ضد کمونیسم و خشکاندیشی و تحجر بود برای تغییرات پردامنه در سیاست و اجتماع آمادگی کامل داشت. در 1960 انتخاب جان اف.کندی به عنوان رئیس جمهور به جنبش نوسازی، انگیزهای جدی و شخصیتی برجسته عرضه کرد. برای نخستین بار، بخشهای وسیعی از عموم مردم نسبت به تبعیض افراطی، بیعدالتی اجتماعی و اقتصادی و نیز مسائلی چون همجنسگرایی و فرصتهای برابر برای زنان آگاهی پیدا کردند. برای نخستین بار، این مسائل در عرصهی عمومی مورد بحث و گفتگو قرار میگرفت. جنبشهای مختلف “آزادیخواهی” به صورتی روزافزون قیدهای نظارت دولتی را کنار زدند، تظاهرات مستقل خودشان را به قصد شنیده شدن صدایشان به راه انداختند و دست کم بر روی کاغذ شاهد تحقق سریع اهداف خود شدند. تمامی این رویدادها در مخالفت با اقتصادی در حال پیشرفت رخ میداد زیرا از نقطه نظر اقتصادی، ایالت متحده آمریکا در دهه 1960 آغاز عصر سرمایهداری پَسین را با تولید انبوه و مصرف انبوه تجربه میکرد و رسانهی همگانی مانند تلویزیون در دسترس همگان قرار داشت تا به صورتی مؤثر و دقیق مزایای تبلیغی تعداد فزایندهی محصولات جدید را به خانهها بیاورد.
هنرمندان به شیوههای گوناگون به این تحولات واکنش نشان میدادند، اگرچه تعدادی هم کاملاً بیتحرک باقی ماندند. درحالیکه پاپ آرت نشانههای ابتذال جامعه مصرفی را با یک هنر رفیع در هم میآمیخت، مینیمال آرت از مصالح پیش ساخته استفاده و اصل تقسیم کار را به هنر آبستره منتقل میکرد. اندی وارهول، استودیوی خود را یک “کارخانه” نامید و با استفاده از تکنیکهای سیلک اسکرین تصاویر خود را تولید کرد، در همان حال دونالد جاد مفهوم هنر را “چیزی پس از چیز دیگر” نامید.
پاپ آرت و مینیمال آرت، با گنجانیدن منطق تولید سریالی در درون هنر، شرایط تغییر یافتهی جامعهی مصرفی سرمایهداری پَسین را بازتاب دادند. آنها از یک سو، فاصله میان فرهنگهای عالی، آن طور که در نهادهای مختص به خودش عملی میشد و از سوی دیگر فرهنگ عامه را که بیشتر به عنوان کلیشهای، ریشخند یا کنار زده میشد کم کردند. همواره قصد آنها انتقاد صریح نبود بلکه برای آنها هنر هنوز هم الگو یا نمونهای از تغییر معنی میداد و نمیشد غول را به چراغ برگرداند. ایدهی «هنرمند به مثابه یک نابغهی تنهای آفرینشگر و خلاق» به طور قطع زمانه خود را یافته بود، زیرا این عقیده رواج داشت که یک اثر هنری اثری اصیل و بیهمتاست. قابل توجه آنکه، به زودی روشن شد که ارزش و محیط یک اثر هنری به هیچ وجه به جایگاه بیهمتای آن وابسته نبود، بلکه این ارزش بیشتر بر پایهی ملاکهای دیگری بود که در دنیای نهادینه شده هنر رواج یافته بودند.
گنجانیدن آزاد هنر پیشرو و آوانگارد به درون سازوکارهای بازار هنری تا حدودی کار نسبتاً مشکلی بود. پذیرش سریع آن هنر هم در نهادهای هنری جا افتادهی بصری با دشواری روبرو بود. این امر موجب شد که هنرمندانی چون دانیل بارن، هانس هاکه و میشل آشِر توجهشان را به نقد بسترهای هنر معطوف کنند. درست در همین ایام، سایر هنرمندان به صورت جمعی به مفهومسازی جامع از آثارشان پرداختند. نتیجهی تلاش آنها هنری بود که اغلب به عنوان یک شیء قابل حراج و کلاً بدون وجود مصالح به صورت یک اثر فکری عرضه میشد. در اواخر دهه 1960، گفتمان مینیمالیستی مربوط به اشیا، بسیاری از امکانات بالقوهی اقتصادی خود را از دست داده بود و برای بسیاری از هنرمندان جوان فقط به عنوان بخش دیگری از استقرار و تثبیت به نظر میرسید. همراه با هنر فرایندی، هنر سرزمینی، هنر پیکرهای، هنر اجرایی و هنر مفهومی، نسل جوانتری از هنرمندان از مینیمال آرت فراتر رفتند و به سوی مشکلاتی برگشتند که در کارهای انجام شدهی مینیمالیستی پابرجا مانده بود. البته، این گسترش تکثرگرایانه هنر تنها تحت شرایطی امکانپذیر بود که هنر مینیمال آن را در مراحل اولیه ایجاد کرده بود. تنها از طریق گسست از مدرنیسم فرمالیستی و شکلگرایی رواج یافته در مینیمال آرت بود که ماهیت متداول هنر، مورد شناسایی قرار گرفت. لذا دیگر امکان نداشت که در مورد آن چه هنر بود و آن چه نبود قانون وضع کرد: عرصهی هنر را اقدامات هنری به صورت مداوم گسترش میداد. برای ایجاد این موقعیت باز و آزاد، که امروزه آن را امری بدیهی و مسلم میدانیم، در دهه 1960 هنرمندان باید مبارزه میکردند. به خاطر همین یک دلیل هم که شده میبایست مینیمال آرت را به عنوان یک سنگ بنای مهم در مسیر آزادی بدانیم که امروزه ما هنوز هم از آثار آن بهرهمند میشویم.
نام کتاب: هنر و مینیمالیسم
نویسنده: دانیل مارزونا
مترجم: دکتر پرویز علوی
ویراستار علمی: مسعود حبیبی